"آقای یخ"
جای کبودی روی دستاته
بس که به دیوار مشت کوبیدی
امروز مکافات همون روزاس
که اشکای زن رو نمی دیدی
اون روزا که گم شده بود لبخند
تو چهره ی بی حس و بی روحت
انگشترت از دست تو افتاد
تو فاضلاب خشم و اندوهت
سیگار و لب تاب تو چن ساله
تنها رفیق زندگیت بوده
سر درازی داره این رشته
آقای یخ … جناب فالوده
شبهای بی خوابی روح زن
همخواب جسم سرد اون بودی
اون رو زمین دنبال تو می گشت
تو در پی یه نردبون بودی
تو غرق در افکار پر مغزت
عشقت به پیشواز خطر می رفت
بیدار بودی و چشات بسته
که آخرین فرصت هدر می رفت
فرصت نشد حتی واسه یک شب
احساس تنهاییش برات رو شه
حالا بکوب مشتتو به دیوار
گوشی زن یک ساله خاموشه