یه زن …
یه زن …!
که چشماش
بستس
و موهاش
میرقصه تو باد
اروم میره
به قصد
پرواز
به قصد فریاد
یه زن …
تو جاده
با چشمای تر
آروم میره
به سمته باور
یه زن
که همراش
یه ساکه بستس
یه زن که
تنهاست
یه زن که
خستس
یه زن که
پالتوش
از جنسه نوره
زنی که
ماهه
غرقه غروره
تصویرش از دور
خیلی عجیبه
یه زن که
آشناس
اما
غریبه
یه زن که
عمری
بال و پرم شد
سختی رو پوشید
و مادرم شد
دستاشو هرگز
جدا نمیکرد
منو به حالم
رها نمیکرد
یه زن
که مهرش
تا پای جونه
یه زن که
اخماشم
مهربونه
یه زن که
عمری
بال و پرم شد
سختی رو پوشید
و مادرم شد ….
پ.ن: سلام دوستان
این ترانه رو تقدیم میکنم به مادرم …
البته میدونم یکم بی موقع تموم شد …
بنظر شما پایانش چی میتونه باشه ؟
پیشاپیش از همتون ممنونم که همراهی و راهنماییم میکنین…