موندن..
قلب من مردگی میکرد روح من رو به تباهی*تو همین سوگ مخوف روشنایی
یه یادی و امیدی*یه شر و شور جدیدی
من و از اون دور صدا کرد مرگ قلبم و دوا کرد*سوت سنگین سکوت و بی صدا و پر صدا کرد
اون من و زیر و زبر کرد گوش تنهایی رو کرد*از ته و پستوی ذهنم شوق موندن و خبر کرد
بیا من آسمونو دست می گیرم*نمیخوام باز پر از آهن و سنگ شم
بیا آهن و میله رو تو کج کن*بزار از عطر رویای تو منگ شم
با تو سرسرای قلبم قصه وار و و دل نوازه*بی تو آلونک حسرت هر نمردن رنگ می بازه
با من هر هستی و فرصت یه شکست و یه عبوره*با تو حتی خواب و رویا پر فتوح و پر سروره
بیا من آسمون و دست می گیرم*می خوام که لایق عشق تو باشم
بیا حتی در و دیوار می دونن*نمیشه بی تو من باز سر پا شم
گلای باغچه قلبم با هوات نفس میگیرن*اگه خورشیدم نتابی همشون در دم می می میرن
اگه پیش من بمونی هر نفس خودش یه رویاست*اگه با من تو بخندی جشن ویرونی درداست
بیا باز آسمونو دست می گیرم*بیا تو قصه چشمات فنا شم
بیا شاید بتونم قاصد عشق*تو هر کوچه شهر عاشقا شم
(سلام دوستان…میدونم احتمالا کارم براتون جالب نیست، ولی این اولین ترانه و شعری بود که سرودم و ازتون میخوام لطف کنید و معایب کارم رو بگین…ممنون میشم)