"خرچنگ"
هی برام قصه میگی،لال میشم،میخندم
تو خودت خوب میدونی همدم خوبی نیستم
اخماتو رو بوم بی روح و گچیت مشکی نکن
روسریتو بر ندار محرم خوبی نیستم
توی قاب عکسامون قشنگیتو به رخ بکش
آینه رو نگا(ه) نکن چیزی واسه دیدن نیست
نصف شب،ناله نکن،رو تختی رو چنگ نزن
دیگه باورم شده شب واسه خوابیدن نیست
***
تو همون شهر پر از خرابه و مرده ای که
روی زانوآش نشسته اما باز میجنگه
منم اون اسیری که سقوطتو میبینم
تویی اون شکاری که تو چنگال خرچنگه
***
بدنت پر شده از نطفه های آدمکش
یه جنین بی پدر تا آخرش همراته
هرچی دستاتو میگیرم تو بازم می افتی
پنجره دورترین مقصد این روزاته
تو داری سرد میشی منم دارم سرد میشم
دیگه باورم شده که سرنوشتت اینه
هر دومون خسته شدیم، حسی واسه بازی نیست
قرصاتو نمیخوری، خواب منم سنگینه
***
تویی اون شکاری که مردابو از بر میکنه
منم اون اسیری که بعد سقوط آزاده
وسط خرابه ها بی حرکت می ایسته
دست و پاهاشو داره…روحشو از دس(ت) داده!
"مسیح صالحی"