روزای تنهایی

■ روزای تنهایی

حق با منه! بازم تو حق داری
حرفی ندارم، نه! چه اصراری…
چیزی شبیه بازیـــــه دنیـــــام
خستم از این حرفای تکراری

از عشق های سرد و پوشالی
از دوست داشتن های اجباری
اجبار و زور و این همه مشکل
از اینکه تن بدی به هـــــر کاری

خسته از اینکه شب رو بیدارم
از روزهای سخـــــت بیکاری
تصویر تو آیینه ها خستست
حالت بَده لبخند رو لب داری

با اینکه میخندی و خوشحالی
از غصه ها دست بر نمیداری
بی معرفت شدن چقد مردم
نفرین به خوبی  و فداکـــــاری

سنگ صبوری واسه حرفاشون
سنگ صبوریـــــَم مگه داری؟!
هر جای دنیـــــا که بری اینه
راهی نمونده جز خودآزاری

اینجا همه داغوننو خستن
همرنگ دنیاته که کم داری
دورت شلوغه اما تنهایـــــی
همرنگِ دنیاته که کم داری…

همرنگـــــ دنیاتهـ کـهـ کمـــــ داریــــــ….

:: ــــــــسید محمد مرتضویـــــــ ::

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/91905کپی شد!
891
۵