* کجایی که غم دوریت من و از پا در آورده *
بعد از دو ماهی که دست به قلم نشده بودم این ترانه رو نوشتم نمی دونم چی شد: انگار قلبم به دستام دستور داد بره و قلم رو برداره و خط خطی کنه . ابیات شعر کمه ولی واسه ی من تدایی کننده ی یه سری لحظات شخصی و عاطفیه .
کجایی که غم دوریت من و از پا در آورده
خیانت توی چشمای تو داره منعکس می شه
تو نیستی و نمی دونم چرا دستای من سرده
تو قرق آرزو هاتی جدایی واسه من مرگه
بعیده بی تو این احساس به این دیونه برگرده
همش خیره به عکسا ت و پر از حرفای نا گفته
دارم بی تو تلف می شم تو این حس عذاب آور
کجایی که غم دوریت من و از پا در آورده
شدم دل خوش به چند تا عکس و این قرصای خواب آور
با این قلب شکسته باز سر سازش نداری تو
نمی دونی که این لحظه بدون تو نفس گیره
چشات آرامشی داره که تو چشمای هیچکس نیست
بارفتنت نفهمیدی نفس تو سینه می میره