بگو تا ابد باهامی —- غیرت حاجی
مث یه پیچک وحشی پُرِ حسّ پیچشم من
سیب سرخ آرزوهام ؛ راز قد کشیدنم باش
توو گلوگاه مسیرم پر حسّ و حال رفتن
هیجان بی نظیرِ لحظه ی رسیدنم باش
آرزوی با تو بودن خون تازه شد تو رگهام
دل بی تاب یه موج و خواب آشفته ی دریام
جوری تو خیال و رویا باتو هم صدا شدم که
گاهی بی حسّم ازین درد ؛ گاهی یادم میره تنهام
اگه حتی یه فریبی یا یه رویای عجیبی
منُ با چش زلالت همیشه پر از عطش کن
نگو عشقت اشتباهه یا رفیق نیمه راهه
دل من چش انتظاره بی قرار و دیوونش کن
تو یه پنجره تو دیوار؛ مرز انتهای اجبار
چشمه ی آرامش ناب توو زمین برهوتی
تو مث پژواک خنده ؛ مث آواز پرنده
یا صدای رقص بارون روی شیشه ی سکوتی
تو طراوت بهاری ؛ توو رگای غنچه جاری
انقلابِ حال و روزِ تمومِ روز و شبامی
بگو سایه ی جدایی اینجا آفتابی نمیشه
بگو تا ابد وفادار ؛ بگو تا ابد باهامی
———————————————————-
حاجی تسبیح بدست اومده و
از همه حلالیت می طلبه
خواب و آروم نمی ذارن که واسش
وقت اعزام حاجی نصفه شبه
حاجی قربون مرام و غیرتت
نوجوون پروری و اهل دلی
نور چشم همه ی اهل محل
قبله ی اهل و عیال منزلی
حاجی مون مظهر استطاعته
گاهیم کفن می پوشه عین شیر
انقد از جونِ عزیز گذشته که
گاهی نزدیک میشه به میدون تیر
چهره ی حاجی ما نورانیه
برکتش چاره ی هر خشکسالیه
کاسبه ؛ کاسبا محبوب خدان
تاجر زعفرونای عالیه
حاجی روی ریش حنا می بنده
رو پیشونی مهر و امضا داره
اگه گیت بازرسی گیر دادن
توو پلیسِ جدّه آشنا داره!