هیروگلیف
سنگینیِ نگاه شهر رو شونههای این خونَس! / خونهایکه توش چیزی نیس جُز نَسلی که مونده رو دَس!
یه نسلی که توی خودش میره به سمتِ انقراض! / با ته صدایِ دورَگَش! آروم میگه: بسوز، بساز
میگَن که فردین بازیو لوطیگری به سَر شده / به خودِمون رَکَب زدیم چه زود پسر پدر شده!
بازی دیگه عوض شده گُرگا میرَن توو پالتو-میش! / حتی اگه چیزی نَگی بِهِت میگن روان پریش!
اصَن مهم نیس که چه جور توو زیرزمین بزرگ شدیم! / آژیرِ قرمز و سفید… ما روی مین بزرگ شدیم!
موشکا کاغذی نبود کوچهها خوب میفهمیدن! / اون روزا هر خونهای رُ شبیه حجله میدیدن!
بچگیامونو با همدیگه توو صف قَد کشیدیم! / حالا فقط صف میکشیم! به عشقِ روزای قدیم
چه قد آخه! کِز بکنیم میونِ دردی مشترک؟ / وقتشه بیرون بزنیم از خاطراتِ پُر تَرَک
یه وَخ میبینی که شدی یه عکسِ کهنه تویِ کیف! / حرفاتو که نمیخونن خَطِّت شده هیروگِلیف!
وقتشه که قَد بکشیم توو پالتوهای دِمُده! / ما گونهی جدیدیم از یه نسل منقرض شده!
پاشنهها رُ وَر میکشیم به عشقِ روزای قدیم / با یه صدایِ دورگه قولنجِ شهرو میشْکَنیم!