باغ آرزو
به تو فک می کنم ای قوی زخمی
تو که با درد یه ملّت سهیمی
به دریاچه که می خشکه به تدریج
تو شنزار شکستای قدیمی
به باغ سربلند آرزومون
که صحرا زاده ها تاراج کردن
به کشتی تنومندی که دزدا
اسیر و طعمه ی امواج کردن
به نسلی که لبش رُ دوخت ضحّاک
تنش تسلیم زهر افعیا شد
به آزادی که با "سهراب " رفت ُ
تو خون این خیابونا رها شد
به تو فک می کنم خاک مقدّس
تو که اوج شکوهت چش به راهه
خلیجت تا همیشه فارس هست و
همیشه دشمن تو رو سیاهه
تویی که تا ابد پاینده ای ُ
به رغم لشکر چنگیز و تیمور
تن یکپارچه ت زنده ست و از هم
نمی پاشه به ضرب تیغ و ساتور