دنیای رنگارنگ تنهایی
دنیای رنگارنگ دیرزوم
داره خلاصه میشه تو دردو
حالم روایت می کنه امرزو
صد ماجرا از داغ یک مردو
آهسته آهسته عجین میشم
با طعم تلخی های دنیایی
که قهوه ای فالمو دیده
هم رنگ تشویشای تنهایی
عادت شده واسه دلم دیگه
دلواپسی های بدون مرز
سهم من از تنهایی ها بوده
تنها همین شب گریه های محض
از روی ناچاری دلم قرصه
به تکیه گاه خالیِ پُشتم
من آرزوم بوده گلم باشی
اما همیشه پوچ بود مشتم
رفتی درست جایی که می گفتی
سبزِ همیشه آرزوهامون
جیغ بنفش این سکوت اما
شد خط قرمز روی رویامون
روزای من داره یکی میشه
با سایه های مرده رو دیوار
اینجا چراغی دیگه روشن نیست
جز سرخی آتیشِ رو سیگار
بعد تو همرنگ هوای شهر
دودی شده احوال این خونه
مشکی موهاتو که گم کردم
خاکستری شد بغض این شونه
تو لاک تنهاییم می مونم
شاید همینم راه چارم شه
تو جنگ با جای نبود تو
این لاک شاید استتارم شه