حوّاهای عجیب
اینجا درختا همه با
لالایی ارّه خوابن
از ریشه می خشکن و باز
بیگانه با اسم آبن
اینجا بهشتم که باشه
حوّاهای اون عجیبن
اونقد نجیبن که انگار
بیزار از طعم سیبن
افکارشون بو گرفته
بوی پیاز … شنبلیله
چیزی تو تقدیرشون نیست
جز "ازدیاد قبیله"
هستن که باشن… بمونن
"موندن" براشون هدف شد
این جبر تاریک تاریخ
تشبیه "دُرّ و صدف" شد
اینجا بهشتم که باشه
جای من و مثل من نیست
وقتی که خونه ت رو آبه
این خونه اسمش وطن نیست