*عرق بریز*
گفتی که با سلامتت جوون
برگی طلایه دار ورق بزن
هرچی بگی زدم ! ولی تو چی…!؟
سرِ سلامتی(م)… عرق بزن!
گفتی برو که کوهِ آهنی
به جای بردگی عرق بریز
بابا! بریدمو … بشین برام
هم پیکِ زندگی(م)…عرق بریز
دلم که می گرفت .. تو بودیو
مامان..! ، کنارِ من مَلَّق زدی..!
راستی..!؟ شبی که عشقتو گرفت
وقتی دلت گرف(ت)…عرق زدی..!؟
گفتی عجب چه زود…گذشتو رفت
رعنا شدم..! چه شق و رق شدم..!؟
رفتم…. نگفتیو…. نگفتمت
چی شد که همدمِ…عرق شدم..!؟
چن سالِ بعد تو بودیو .. دُ(و)رِت
عروسو..! کادوها توو زَروَرَق..!
خواهر! عروسکاشو دوس(ت) نداشت
من بودمو… غمو… همش عرق
.
.
.
********************************
صبرم برید و حافظم که هست
امشب تَفَاُلَم *فِتاد زُ(و)رق*——> ( از لسان الغیب )
بابا! ببخش!…این دَفَم(دفعه هم) به جات
سر سلامتی(ت)…سه پیک عرق(پی کَرق)
********************************
جمعه بیست و دوم اسفند ، ۵:۴۵ صبح ، کوی دانشگاه
لطفا رو وزن *مستفعلن مفاعلن فعل* خوانده شود.