''مرد خسته''
 رو  قلبم  پا  گذاشتی  تا
بفهمی   عاشقت   هستم
هنوزم  عاشقم   اما
ازاین   بی  مهریات  خستم
توازمن  هرچی  دل  کندی
منو   وابسته  ترکردی
یه   مرد  خسته  رو  بااین
غرورت خسته  تر کردی
دیگه  حسی  تو  چشمام  نیست
من  از  این  بی  کسی  مردم
شبیه  یه  درختم  که
روزی  صدبار   تبر  خوردم
منو  باروون  و  یادتو
تو و رفتن  بدون  من
منو   تکرار  یک احساس
تو و  ازمن  گذرکردن
هنوزم  عاشقت  هستم
اینو برگردو  باور  کن
کسی  جز  تو  نمی تونه
خودت  این  مردو  باورکن
بااون چشمای  خوش  رنگت
بهارو  زنده  کن  بازم
اگه  برگردی دنیامو
با  دستای  تو  می سازم
 
				 maede najafi	
			
			منو باروون و یادتو تو و رفتن بدون من منو تکرار یک احساس تو و ازمن گذرکردن من که پسندیدم! موفق باشین
maede najafi	
			
			منو باروون و یادتو تو و رفتن بدون من منو تکرار یک احساس تو و ازمن گذرکردن من که پسندیدم! موفق باشین		
	
	 آزاده ربانی	
			
			سلام وعرض تبریک برای تولدتون ..انشالله عمری با برکت وعزت در سایه ی حمایت الهی درنهایت خرسندی وخوشبختی داشته باشید و شمع های صدسالگیتونو کنار نوه نتیجه ها فوت کنید. ترانه تون ریبا بود. ودرمورد فرمایشات دوستانمون ..این / اون گاهی از ضمیر وصفت اشاره از جهت معنایی فراتر میرود دایره ی دال و مدلولیتش و در اینجا نمونه ی بارزش است . این بیمهریات .. معنای این قیبل بی مهری هایت را دارد ونه اشاره ی به این ..یا ..اون . خوشحالم که ترانه ازتون میخونم و میبینید که دوستان هم برای نقد حضوردارند. موفق و شاد وسرافراز باشید. لایک.
آزاده ربانی	
			
			سلام وعرض تبریک برای تولدتون ..انشالله عمری با برکت وعزت در سایه ی حمایت الهی درنهایت خرسندی وخوشبختی داشته باشید و شمع های صدسالگیتونو کنار نوه نتیجه ها فوت کنید. ترانه تون ریبا بود. ودرمورد فرمایشات دوستانمون ..این / اون گاهی از ضمیر وصفت اشاره از جهت معنایی فراتر میرود دایره ی دال و مدلولیتش و در اینجا نمونه ی بارزش است . این بیمهریات .. معنای این قیبل بی مهری هایت را دارد ونه اشاره ی به این ..یا ..اون . خوشحالم که ترانه ازتون میخونم و میبینید که دوستان هم برای نقد حضوردارند. موفق و شاد وسرافراز باشید. لایک.		
	
	 رضا معظمی	
			
			رو قلبم پا گذاشتی تا بفهمی عاشقت هستم///جمله ی خوبیه هنوزم عاشقم اما ازاین بی مهریات خستم///این بی مهریات یا اون بی مهریات؟"این" صرفن وزن پر کنه توازمن هرچی دل کندی منو وابسته ترکردی///اینم جمله ی خوبیه یه مرد خسته رو بااین غرورت خسته تر کردی///غرور خسته کننده نیست به نظرم یه اتفاق دیگه باید می افتاد.مثلن میشد بگی منو با رفتارت خسته کردی.بازم "این" حشوه.استفاده بی مورد از ضمیر اشاره. دیگه حسی تو چشمام نیست///از کجا میدونی؟یعنی باید به این فکر کنم که میری جلو آینه و زل میزنی تو چشم خودت ا ببینی که حسی توشون هست یا نه که البته با این تفاسیر هم قابل توجیه نیست و طرف مقابل باید اینو تشخیص بده که حسی تو چشم شما هست یا خیر من از این بی کسی مردم///مگه اون بی کسی هم داریم؟بازم استفاده وزن پر کن از ضمیر اشاره شبیه یه درختم که روزی صدبار تبر خوردم///به نظرم این تصویر یکم جدا از بافت ترانه ای هست که باهاش روبرو هستیم.حالا شاید این نظر یکم سلیقه توش دخیل باشه. منو باروون و یادتو تو و رفتن بدون من منو تکرار یک احساس تو و ازمن گذرکردن هنوزم عاشقت هستم اینو برگردو باور کن///در واقع باید گفته بشه باور کن و برگرد.چون اگه بخواد برگرده قبلش باید عشق عاشقو باور داشته باشه کسی جز تو نمی تونه خودت این مردو باورکن///استفاده از ردیف باور کن باعث شده که حرف جدیدی تو نیم بند دوم برای زدن نمونه و یه حرف تکراری در ترانه داشته باشیم و اصطلاحن دچار اطناب بشیم بااون چشمای خوش رنگت///بازم ضمیر اشاره بیمورد و وزن پر کن بهارو زنده کن بازم///جمله رو دوس داشتم.چشمای سبزشو خوب نشون دادی اگه برگردی دنیامو با دستای تو می سازم///من جای معشوق فرضیت تو این ترانه بودم عمرن برنمیگشتم.آخه چرا میخوای دنیاتو با دستای معشوق بسازی؟بهتر نبود بگی دنیاتو با دستای خودم میسازم؟!یا دنیامونو با دستای خودم میسازم؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در کل کار جای زیادی برای صحبت نداشت.نه ایراد خیلی فاحشی توش دیدم نه حرف بزرگ و اتفاق خاصی. همونطور که مهیا هم گفت انتظار بیشتری ازت میره به امید بهترینها دوست من راستی تاریخ دقیق تولدت که بهم گفتی از ذهنم رفته بیرون.پیشاپیش تولدت مبارک دوست من موفق باشی
رضا معظمی	
			
			رو قلبم پا گذاشتی تا بفهمی عاشقت هستم///جمله ی خوبیه هنوزم عاشقم اما ازاین بی مهریات خستم///این بی مهریات یا اون بی مهریات؟"این" صرفن وزن پر کنه توازمن هرچی دل کندی منو وابسته ترکردی///اینم جمله ی خوبیه یه مرد خسته رو بااین غرورت خسته تر کردی///غرور خسته کننده نیست به نظرم یه اتفاق دیگه باید می افتاد.مثلن میشد بگی منو با رفتارت خسته کردی.بازم "این" حشوه.استفاده بی مورد از ضمیر اشاره. دیگه حسی تو چشمام نیست///از کجا میدونی؟یعنی باید به این فکر کنم که میری جلو آینه و زل میزنی تو چشم خودت ا ببینی که حسی توشون هست یا نه که البته با این تفاسیر هم قابل توجیه نیست و طرف مقابل باید اینو تشخیص بده که حسی تو چشم شما هست یا خیر من از این بی کسی مردم///مگه اون بی کسی هم داریم؟بازم استفاده وزن پر کن از ضمیر اشاره شبیه یه درختم که روزی صدبار تبر خوردم///به نظرم این تصویر یکم جدا از بافت ترانه ای هست که باهاش روبرو هستیم.حالا شاید این نظر یکم سلیقه توش دخیل باشه. منو باروون و یادتو تو و رفتن بدون من منو تکرار یک احساس تو و ازمن گذرکردن هنوزم عاشقت هستم اینو برگردو باور کن///در واقع باید گفته بشه باور کن و برگرد.چون اگه بخواد برگرده قبلش باید عشق عاشقو باور داشته باشه کسی جز تو نمی تونه خودت این مردو باورکن///استفاده از ردیف باور کن باعث شده که حرف جدیدی تو نیم بند دوم برای زدن نمونه و یه حرف تکراری در ترانه داشته باشیم و اصطلاحن دچار اطناب بشیم بااون چشمای خوش رنگت///بازم ضمیر اشاره بیمورد و وزن پر کن بهارو زنده کن بازم///جمله رو دوس داشتم.چشمای سبزشو خوب نشون دادی اگه برگردی دنیامو با دستای تو می سازم///من جای معشوق فرضیت تو این ترانه بودم عمرن برنمیگشتم.آخه چرا میخوای دنیاتو با دستای معشوق بسازی؟بهتر نبود بگی دنیاتو با دستای خودم میسازم؟!یا دنیامونو با دستای خودم میسازم؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در کل کار جای زیادی برای صحبت نداشت.نه ایراد خیلی فاحشی توش دیدم نه حرف بزرگ و اتفاق خاصی. همونطور که مهیا هم گفت انتظار بیشتری ازت میره به امید بهترینها دوست من راستی تاریخ دقیق تولدت که بهم گفتی از ذهنم رفته بیرون.پیشاپیش تولدت مبارک دوست من موفق باشی		
	
	 مجید شمس	
			
			درود مهیای عزیز نظرات شما و رضا رو خوندم از این بی مهریات خستم رضا میگه اصلن لازم نیس ضمیر اشاره وجود داشته باشه و شما هم میگی اون بی مهری نداریم  خب حرف اینجاس که اصلن این و اون نداریم :)  یه مرد خسته رو بااین غرورت خسته تر کردی در مورد اینکه گفتی عاشق از غرور معشوق خسته می شه من موافق نیستم اگر دنیای عشق رو در نظر بگیریم که عاشق از جفای معشوق خسته که هیچ بلکه خوشحالم می شه و بخصوص در ادبیات ، لذت غروره معشوق که به اثر زیبایی می بخشه :) اینو برگرد و باور کن مولف در بیت اول ترانه گفته رو قلبم پا گذاشتی تا بفهمی عاشقت هستم خب پس معشوق همون اول فهمیده که ایشون عاشقشه و نکته بعدی اینه وقتی که با اینکه میدونه عاشقشه رفته  چرا باید برگرده و باور کنه که مولف عاشقشه ؟ و گذشته از این ، اول باید عشق ثابت شه و بعد طرف برگرده و اگر قبلن ثابت شده که دیگه چرا برگرده ؟ در مورد بیت بعدیشم که التفات صورت گرفته باید بگم واقعن چه چیزی گفته شده که میگی خیلی حرف توشه ؟  چه اتفاقی افتاده ؟ در مورد این که با دستای معشوق می خواد دنیاشو بسازه  من در کلیت ترانه یه معشوق مغرور و جفاکارو دیدم و تصور کردم  برام اصلن قابل هضم نیست که این معشوق کمکی برای ساختن دنیای عاشق باشه  مگه اینکه مهربون شه که امیدوارم بشه :) شخصن چیزی که خیلی به چشمم اومد در این ترانه کارکشیدن زیاد از ضمیر " تو و من " و " این "  بود   و موردی که مسعود وزیری برای دفاع به رضا نوشته  دیگه حسی تو چشمات نیست که عذر بدتر از گناه بود معشوق ترانه ی ما مگه حسی هم داشت از قبل ؟  اگرم بوده مولف هیچ اشاره ای نکرذه به خوبی معشوق !! در هر حال الان معشوق کنارش نیست که حتی بخواد چشاشو ببینه... در کل انتظار داشتم مسعود وزیری که انقد به مطالعه و شعر علاقه داره بهتر از اینا بنویسه موفق باشید
مجید شمس	
			
			درود مهیای عزیز نظرات شما و رضا رو خوندم از این بی مهریات خستم رضا میگه اصلن لازم نیس ضمیر اشاره وجود داشته باشه و شما هم میگی اون بی مهری نداریم  خب حرف اینجاس که اصلن این و اون نداریم :)  یه مرد خسته رو بااین غرورت خسته تر کردی در مورد اینکه گفتی عاشق از غرور معشوق خسته می شه من موافق نیستم اگر دنیای عشق رو در نظر بگیریم که عاشق از جفای معشوق خسته که هیچ بلکه خوشحالم می شه و بخصوص در ادبیات ، لذت غروره معشوق که به اثر زیبایی می بخشه :) اینو برگرد و باور کن مولف در بیت اول ترانه گفته رو قلبم پا گذاشتی تا بفهمی عاشقت هستم خب پس معشوق همون اول فهمیده که ایشون عاشقشه و نکته بعدی اینه وقتی که با اینکه میدونه عاشقشه رفته  چرا باید برگرده و باور کنه که مولف عاشقشه ؟ و گذشته از این ، اول باید عشق ثابت شه و بعد طرف برگرده و اگر قبلن ثابت شده که دیگه چرا برگرده ؟ در مورد بیت بعدیشم که التفات صورت گرفته باید بگم واقعن چه چیزی گفته شده که میگی خیلی حرف توشه ؟  چه اتفاقی افتاده ؟ در مورد این که با دستای معشوق می خواد دنیاشو بسازه  من در کلیت ترانه یه معشوق مغرور و جفاکارو دیدم و تصور کردم  برام اصلن قابل هضم نیست که این معشوق کمکی برای ساختن دنیای عاشق باشه  مگه اینکه مهربون شه که امیدوارم بشه :) شخصن چیزی که خیلی به چشمم اومد در این ترانه کارکشیدن زیاد از ضمیر " تو و من " و " این "  بود   و موردی که مسعود وزیری برای دفاع به رضا نوشته  دیگه حسی تو چشمات نیست که عذر بدتر از گناه بود معشوق ترانه ی ما مگه حسی هم داشت از قبل ؟  اگرم بوده مولف هیچ اشاره ای نکرذه به خوبی معشوق !! در هر حال الان معشوق کنارش نیست که حتی بخواد چشاشو ببینه... در کل انتظار داشتم مسعود وزیری که انقد به مطالعه و شعر علاقه داره بهتر از اینا بنویسه موفق باشید		
	
	 امین شیخی	
			
			زیبا بود آقای وزیری موفق باشید
امین شیخی	
			
			زیبا بود آقای وزیری موفق باشید		
	
	 پنجاه درجه
پنجاه درجه بی خیالت شدم
بی خیالت شدم