هدیه ی آسمون
بین من و تو انگار
یه کوه یخ نشسته
دس به دعا نشستیم
تو کشتی شکسته
نرو بذار دوباره
شبو پر از نور کنیم
رخنه ی اظطرابو
با دست هم کور کنیم
عطسه ی باد و بارون
خوابو گرفته از ما
صبر اومده… سکوتو
بریز تو عمق دریا
شاید که فرصتی هست
واسه رهایی از غم
واسه نجاتمون از
یه سرنوشت مبهم
واژه به واژه از نو
گرمی بده به روحم
سردم و برفی اما
تو عاشقی یه کوهم
دستای مهربونت
ناجی هردومونه
خودت میگفتی این عشق
هدیه ی آسمونه
پیله رو بشکنیم تا
دوباره پر بگیریم
نذار که روز به روز هی
جزیره تر بمیریم