کنار همین شومینه…
یه چن وقتیه خیلی سردی باهام
نمیشه با حرفام بخندونمت
یه جوری بغل کردی تنهاییتو
که انگار تمومی نداره غمت!
یه چن وقتیه خیلی سخته برام
تو حرفات بفهمم که دوسم داری
جدیدا حواست کجا پرته که
کلیداتو تو خونه جا میزاری؟
میرم تا با اشکام خلوت کنم
واسم گریه کردن دیگه عار نیست
تو حتی نفهمیدی که عکسمون
الان خیلی وقته روو دیوار نیست!
تا میخوام بهت خیلی نزدیک شم
سر حرف رفتن رو وا میکنی
به جای تماشای دلتنگیام
داری ساعتت رو نگااا میکنی!
میترسم از اون روزی که تنهایی
کنار همین شومینه تب کنم
بریو منم جای کفشای تو
یه مشت خاطراتو مرتب کنم!!!!