تنها مسافر
می خوام توو ساحل دلم سونامی باشی تا
از قایق نگاهمون غربت پیاده شه
توو سرزمین بکر من زبری دست تو
تنها مسافر تن تبدار جاده شه
پوستم برنزه میشه توو آغوش داغ تو
تا تشنه تر طراوت شبهاتو حس کنم
امشب سکوتو بشکن و با هرم واژه هات
کاری بکن آرامش دنیاتو حس کنم
می خوام که زیر سایه ی این عشق تا ابد
تنهایی ازجهان من شرش رو کم کنه
دیوار شرم آب شه تا بین قلبمون
روزی نیاد که فاصله باز قد علم کنه
اسم تو رو توو پنجره فریاد می زنم
حتی درختا هم می رقصن با صدای عشق
با لهجه ی ترانه ها مهتاب ازم میخواد
این راهو با تو طی کنم تا انتهای عشق