نمی گی

یه احساسی بهم داری نمیگی
همش روزا رو می شماری نمیگی
چشات حرف دلت رو میگن اما
تو از بس که خود آزاری نمی گی

می خوای تو عشقتم مغرور باشی
تو از قلبم خبر داری نمیگی
من دیوونه هر شب تو خیالم…
ولی نه، تو نمی زاری، نمیگی

نمی دونم با چی درگیر هستی
شاید یک زخم تکراری؟! نمیگی

یه احساسی بهم داری نمیگی
فقط روزا رو می شماری نمیگی

چقد سخته کنارم هستی و باز
نمی گی دوستم داری نمیگی

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/88424کپی شد!
739
۲۳

درباره‌ی شكوفه عبدلي

شكوفه عبدلي / یک قرن مرده بودم در انتهای فریاد دست مرا گرفتی، گفتی شکوفه برخیز برخاستم ولی نه، در این زمانه هستم حرف نگفته ای در این واژه های ناچیز امشب که با تو هستم ، جای دو چیز خالیست یک مولوی کم است و، دیوان شمس تبریز / آدرس وبلاگم: http://nmidanm.blogsky.com