اجازه هست
 اگه با من تو بد کردی  //  برات چیزی نمی ارزم
بدون که عاشقت هستم// هنوزم عشق می ورزم
برام از نور می گفتی  //  ولی باور نمی کردم
همه حرفات برام رو شد// نزن زخمم نگو مَردم
همیشه کارت این بوده// شکستن،رد شدن،بُردن
همیشه کارم این بوده // نشستن، خونِ دل خوردن
یه وقتایی نمی دونم //   چرا  انقد  پریشونم
چقد نا گفته ها گفتم //  ولی بعدش پشیمونم
هزارون حرفِ نا گفته //  حواست جای دیگه بود
توی دستت ،یه گوشیو // چشات بِپای دیگه بود  (از مصدر پاییدن   زیر نظر داشتن شخصی )
برو دنبالِ اون شاید  //  برات دنیا طلایی شه
شاید م همکلاسیمون // یه وقت شاگردِ ساعی شه
همون شاگردِ بی عرضه// که دلسوزیم بلندش کرد
محبتهای بیش از حد  //  به دانشگاه ، بندش کرد
حالا دیگه یه استاده  // براش چیزی نمی ارزم
بدون ، این آخرین حرفه // اجازس من بگم عرضم؟
اگه با من تو بد کردی// برات چیزی نمی ارزم
بدون که عاشقت هستم// هنوزم عشق می ورزم
سلام دوستان
اکثر شعر های من بر اساس ماجراهای واقعی سروده شده.
این شعر هم خلاصه ای از زندگی خانمی است که با دانشجوی جوان و تنبلی ازدواج میکند و اورا تشویق به درس خواندن
می کند تمام خرج او را هم می دهد و این اقا استاد دانشگاه می شود بعد این استاد محترم عاشق دانشجویش می شود
خانم از غصه سکته مغزی کرده تکلمش را از دست داده و دچار ضعف دست و پا شده جریان زندگیش را برای من می نوشت
چون قادر به صحبت کردن نبود .البته این جریان مربوط به ۱۵ سال قبل است من بیادش افتادم و اینکار را نوشتم.
				
پنجاه درجه
قصه ی باغ
بی خیالت شدم