" شاعر تبعیدی"
بغض های معلّقش رو تووو
آسمون ترانه ها دیدی
چشم های تو رو وطن دیده
مرد بی سرزمین تبعیدی
دوری تو گرفته از چهره ش
پیچ و تاب خطوط لبخندو
تلخه و چائی رو می نوشه تا
ببره طعم شیرین قندو *
واژه واژه چکیده تو شعرش
تا تووو چشمت بشینه گهگاهی
تا نجاتش بده نگاه تو
از ته جاده های گمراهی
نیمه ی هر شبش رو پرکرده
گریه با طعم تلخ تنهائی
شاعره ؛ نسبتی نداره با
بوسه های لبای هرجائی
پای پر تاول و صبورش هم
پشت کرده به منّت کفشه
چاردیواری دلش شاید
با یه پیغام تو مسقّف شه
————————————————————
* مهدی آخرتی:
بسه دنیای شاد این مردم
بسه دیگه نمی خوام این گندو
تلخمو چایی رو می نوشم که
ببره طعم شیرین قندو