"عروس آتش"
تو امشب با تنم هم مرز می شی
من از جسم خودم تبعید می شم
به سرب داغ چندش روی لبهام
به اعدام دلم تهدید می شم
یه عمره سنگ بی احساس قانون
غرور تُرد قلبم رو شکسته
شکاف زخم شلاقای تبعیض
رو پوست نازک من نقش بسته
در و دیوار و تزئین کردن و من
تو جشن مرگ رویاها نشستم
میون جمعیت هیشکی نفهمید
کنار تو چقد تنها نشستم
پدر خوشحاله بعد از این مراسم
یه نون خور کمتره تو خونه ی ما
بساط قربونی کامل مهیاس
فقط یه "بله" مونده با یه امضا
نگاهم خیره به فانوسِ روشن …
من امشب با خدا هم قهر می شم
به روح مادرم سوگند امشب
"عروس آتشِ" این شهر می شم