شهر من
رد نمیشه دوره گردی
نه امیدی،نه چراغی
شهرِ من! خسته و خاموش
خسته از هر اتفاقی
کوچه های بی پرنده
عابرای منگ و خسته
دخترای توی خونه
با النگوی شکسته
مادرای تکیه داده
به درای باز و بسته
پسرای نا امید و
پدرای ورشکسته
پنجره های شکسته
آرزوهای سفالی
آرزوهایی که هستن:
احتمالا احتمالی
دوره گردی رد نمیشه
نه چراغی و نه شمعی
مردمِ طاعون گرفته
گورهای دسته جمعی
از تمومِ پهلوونا
توی شهرم اثری نیست
کاوه ای پیدا نمیشه
هیچ جا اسکندری نیست…