"با تو بودن" / "برگرد"/"عاشقانه با خدامون"
"با تو بودن"
همین که کنارت بیام و برم
واسه دلخوشی های من کافیه
تو مضمون شعرای ناب منی
ردیف غزل های خوش قافیه
همین که بشه زیر چشمی کمی
به طرز قدم های تو خیره شم
همین که بشه محو موهای تو
با اون رنگ زیتونی تیره شم
همین که بیای رد شی از راهرو
یه چن ثانیه عطرتو بو کنم
همین کافیه تا بشه غصه رو
از این قلب وامونده جارو کنم
من این صحنه های حضور تورو
میخوام لحظه لحظه تماشا کنم
یه موضوع بکری که باید تو رو
به سبکی جسورانه انشا کنم
به شوخی اشاراتی میشه رسوند
اگه لاله پیشت زبون دلم
یه ترفنده دیوونگی های من
واسه استتار جنون دلم
میدونم اگه رو شه دستم پیشت
می گیری همین شادیا رو ازم
مث مرگه واسم بگیری یه روز
ته سهم آزادیا رو ازم
یه گرمای مطبوعی تو بهمن و
یه نوری تو شب های بی اعتماد
یه عشقی که بی شهوت داشتنت
دلم "با تو بودن" رو تنها میخواد
"برگرد"
باور نمیشه کرد تو یک شب
این عشق پابرجا معلق شه
بازم تمام زندگیم باید
بازیچه ی چنتا دهن لق شه
بازم فضای خونه ای خوشبخت
یخ می زنه خاموش می مونه
بازم فقط یک خاطره رو تخت
از گرمی آغوش می مونه
باز این مترسکهای تو خونه
نزدیک میشن با یه داس تیز
تنهاییه شبهام پر میشه
با خوابی از کابوس ها لبریز
بازم صداتو می شنوم انگار
آغوش من بدجور بی تابه
قلبم یه کوه یخ زدس بی تو
سرماشو رو خورشید میتابه
من پاتو می بوسم که برگردی
باید غرورم بشکنه امشب
برگرد و عشقت رو نثارم کن
تا جون نداده همسرت از تب
"عاشقانه با خدامون"
یه وقتایی که آسمون تا زمین
میون تو وقلب من فاصله س
یه روزایی که خیلی حالم بده
دلم تنگ و تاریک و بی حوصله س
میای نازمو میکشی عشق من
انگار من فقط توی این شهرمو
می فهمم که تو از من عاشقتری
واست هیچ مهم نیس که بات قهرمو
من از شرم این مهربونی تو
سرم رو روپای تو میذارمو
تو شبهای پر برکت قدر تو
همه بغض تلخم رو میبارمو
دلم تو هیاهوی این زندگی
خودش رو به دستای تو میسپره
زمین بوی دستای تو میده و
همه لحظه هام از نفسهات پره
هنوز غافلم از نگاه تو و
هنوزم به دنبال اون گندمم
تو دریایی و من همون قطره که
بدون حضور تو سر در گمم
اگه دست تو چتر فردام بشه
تموم میشه این وحشت و دلهره
اگه لحظه ای غافل از من بشی
همه هستی من زمین میخوره
با سپاس از "مجید صادقی" عزیز که ترانه سوم کار مشترک من و ایشون هست.