ساطور
بسِّه دیگه حرفای اشکآور / گفتن از دردای بیدرمون
بسِّه خودکشیِ رمانتیک و / پرسه توو رُمانایِ این و اون
لبام نمیترسن از مامور و / پلیس ضد شورش و باتوم
یا حتی فحشای ناجوری که / به جرمشون صِدام شده محکوم
پشت این نقاب لاکردار / گورِ عقدههای ناجوره
دیگه نمیترسم از سانسور / توی دست ترانه ساطوره!
فکر من پرنده بارون و / حس پروازِ من سقوط نیس
از نفس نمیاوفته خودکارم / مزدِ این ترانه سکوت نیس
انفرادی هرچه قد دسته جمعیتر!
سِیرِ مهاجرت به سمت زندونه!
مُدِّ روزه لباس فُرم پوشیدن
شهرمون شبیه پادگان میمونه