غرور
کاشکی میشد که این روزا
یا تو رو از یاد ببرم
یا بتونم از این غرور
به خاطر تو بگـــذرم
کاش میتونستم با نگام
بفهمونم که عاشقم
برای حس پاک تو
فقط منم که لایقم
برای لمس هر نگات
به آسمونا سر زدم
کاشکی می گفتی یه قدم
به خاطر تو اومدم
عطر تو توو هوای من
با هر نفس کنارمی
اوج تپش های منو
نور شبای تارمی
چه کار کردی با دلم
که اینجوری هلاکته
محضر عاشــــقی تویی
سند نگاه پاکته
دوسم داری ولی غرور
شده حصار بینِ ما
میشه یه خواهشی کنم
غرورو بشکن و بیا !
بازنویسی خرداد ۹۳