فصل نحس

به نام خدا

"فصل نحس"

برگ ها رو ورق بزن بازم، من از این فصل زندگی خستم
من میخوام رو به نفس برگردم، واسه این سنّتا رو شکستم

برگ ها رو ورق بزن بازم، که بفهمی کی بودی و هستی
که ببینی یه عمره تو سلّول، درا رو خودت فقط بستی

توی عصری که زندگی ما ، مثل یه تئاتر بی پردست
این دیگه عادیه که پشت اون، پر فاحشه و پر بردست

توی عصری که زندگی جرمه، آرزو ها رو یادمون رفته
شعرهامون دروغه وقتی که ، حرف دل رو نوشتنم سخته

ما همیشه آرزو کردیم، که صداهامون یکی باشن
تا اونا که یه عمره خوابیدن آخرش از تو رختخواب پاشن

ما همیشه آرزو کردیم، حافظا رو تو گور بلرزونیم
بعد با اون حرف های بی پرده ، رهبرامون و بترسونیم

ما همیشه آرزو کردیم، حرف دل روی کاغذ نوشته بشه
حرفهای دروغِ بی معنا ، از عزل ناتموم، سرشته بشه

اما ما رو خط خطی کردن، توی عصری که حرفا نادیدن
توی عصری که روی هر حرفی ، موشک و گلوله باریدن

فصل نحس واسه ما همین فصل بود، فصل نادیدگی بی پایان
فصل اون سکوت داروَگ ها، فصل خشک همیشه بی باران

ما می سوختیم تو آتیش اجبار، زمزمه شدیم توی فریاد
خواستن از قصه ها محو بشیم، شعر هامون بِرَن همه از یاد

ما تو اون فصل نحس زندگی ، مرز نحسی ها رو رد کردیم
دیگه از حرف ها رد شدیم ، بسکه خوبی ها رو بد کردیم

برگ ها رو ورق بزن بازم، نمیخوام خاطرات زنده بشن
نمیخوام باز تو کورس بدبختی،خاطرات من برنده بشن

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/80985کپی شد!
774
۷