قصه دل
امشب از فصه دل با تو سخن ها دارم
حرفها با تو از این عاشق تنها دارم
فصه ها دارم از آن فرصت بی سامانی
از همان وقت که گفتی به دلم می مانی
مانده در خاطرت آن شعری که میخواندی
نکند قاش کنی آنچه که تو می دانی
یاد داری که شدم خاطره در هر محفل
نقش کردم رخ زیبای تو در خانه دل
کاش میشد تو هم از خاطره حرفی بزنی
وقت تنگ است بقدر مژه برهم زدنی
امشب ای رمز نگاهت غزل رویائی
ای تمنای دل شب زده سودائی
باز میخوانم از آن غم که در خانه توست
پار سخم گو به که یسنا زبان منو تو ست