جوونه

توی کویر دل من جوونه ای پیدا شده
کَز جنگل و درختاش دل کنده و شیدا شده

خسته و تنها و غریب مثل خودم یه بی کسه
تو شهر پر سر و صدا دنبال یک هم نفسه

میخواد که از تنهایی و این بی کسی رهاش کنم
بین تموم آدما واسه دلم صداش کنم

هرچی که هست و نیست واسه ش معنی کنم تو روزگار
از عاشقی بگیر برو تا رفتن به اون دیار

من با تموم باورم میخوام که باورش کنم
واسه رسیدن به عشق راهی آخرش کنم

کاری کنم که روزگار واسه ش بشه یه رودخونه
که میگذره از خوبیا مثل زلال میخونه

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/8038کپی شد!
536
۳

درباره‌ی رضا کزازی

به نام آن که مارا آفرید برای با هم بودن پنجره ی چشمانت را بگشای و با نگاه مهربانت آرامشی به من ده همچون آرامش خواب تا که من به شکرانه آن دست بر خاک نهم و سر به اسمان کشم آنچنان که گویی سالهاست ریشه در خاک دارم. Reza.djks@yahoo.com