خواب مرگ
یهو قلبم به سوز افتاد ؛ دارم نقش زمین میشم
یه سایه اونطرف پیداست ، نمیدونم کیه پیشم
******
چه بی احساس و تن سردم ، نگام چسبیده به سقفه
چشام تُو یک لباس سرخ ، به ساز ِ اشک می رقصه
نفسهام سخت و بی نظمن ، وجودم لمس و آرومه
به خاک مصلوبم انگاری ، تنم یک عمره محکومه
تو وایسادی توی رویام ، توی اون کنج خاموشی
نشونه رفتی سمت من ، با « هفت تیر » فراموشی !
بوی باروت دلتنگی پیچید تُو ذهن شیداییم
یه پوکه بغض افتاده ، کنار نعش تنهاییم
سرم رو دامن ِ مرگه ؛ ازم چشماتو میگیری
بهت میگم : دوسِت دارم ؛ تو لبخند می زنی ، میری
کجا میری؟بمون پیشم ، بمون با اینکه ترسیدم
صدای زنگ ساعت ؟! من…. دوباره خواب می دیدم ؟!!