رفتی

به شب های این خونه فکر می کنم
به اون زن که دستامو رد می کنه
بیا ، لحظه ای رو کنارم بمون
نبود ِتو راهم رو سد می کنه

دارم گریه می افتم از بوی تو
پُرِ بغض شده راهِ این حنجره
تو رفتی از اینجا ، ولی جای تو
یه دیوار نشست، پشتِ این پنجره

صدا می زنم اسمتُ یک نفس
تو شهری که چشمامو تر می کنه
تو رفتی و بی تو سکوتِ شبام
تمامِ جهان رو خبر می کنه

نگاتُ گرفتی و بُهتم زده
نخواستی بفهمی چه بی طاقتم
سکوت ِ زمان با سکوت ِ تو بود
از اون وقتی رفتی شکست ، ساعتم

بیا با من از شب بمون تا سحر
تو عکسی که دستامو رد می کنه
بیا / آخرِ قصه برگرد به من
آره ، خوبی آدم رو بد می کنه

شایان حاجی نجف

از این نویسنده بیشتر بخوانید: