دریایِ نفرت

دارم کم کم توو مشتم ذوب میشم
به جز نفرت به تو حسی ندارم
یه کاسه خون جلو چشمامُ بسته
فقط فکرِ تو از پا در میارم/
تو صیادی که از آبِ گل آلود
شکارم کردی و صیدِ تو بودم
حالا می فهمم اما دردم اینه
چه روزایی رو توو قید تو بودم/
برو واسم مهم نیس(ت) برنگردی
یکی دیگه توویِ دامت اسیره
میدونم واسه تو اصلا مهم نیس
که اون هم زنده باشه یا بمیره/
ببین دریا پر از آشوبُ و موجِ
توویِ طوفان نفرت دود می شی
توو این دریا فقط بارون و باده
بمونی آخرش نابود می شی/
تو از دریایِ خون آلودِ قلبم
گذر کردیُ داری غرق میشی
واسه دنیای من از بین رفتی
تووی دنیای بی من خلق میشی/
جهانم عشقتُ لایق نمی دید
تو در اندازه ی حسم نبودی
برو دنیاتُ از دنیام جدا کن
خودت می دونی توو قصم نبودی

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/79542کپی شد!
941
۲۰

درباره‌ی علی عزیزی

"سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت" حافظ. (برای استفاده از ترانه هام این ایمیل منه: azizi2ali@yahoo.com ، خوشحال میشم اگه بتونم کمکتون کنم.)