(من) و (تو)
چه راحت این (من) و تنها گذاشتی
تو دریای ـ جنونش جا گذاشتی
(من) ـ تنها یه روزی عالمی داشت
(تو) بی دعوت به دنیاش پا گذاشتی
نشونش دادی از دور ساحل ـ عشق
ولی بردیش و تو صحرا گذاشتی
تن ـ (من) جای ـ پاهات خونیه چون
جای عشق تو چشاش دریا گذاشتی
یادته رو (من) و ( تو) اسم گذاشتی
(من)و وامق (تو)رو عزرا گذاشتی
(من)و (تو) ما نشد حتما نخواستی
چرا (من)رو واسه گرگا گذاشتی؟
چه بوی ـ یاسی می ده رو تن ـ (من)
تنی که روش (تو) رد پا گذاشتی
حالا این (من) شده سنگ ـ صبور ـ
دلی که رو به غمها وا گذاشتی
(من)ـ آدم شده برداشت از روت
نقابی که (تو) از حوا گذاشتی