"شبنم"

پاییزه سرده شبه و نم نمه شبه،نم نمه
دختری تو این پیاده روس،اسمش:شبنمه
خیلی ها توی این خیابونن اما نمیدونم چرا
تصویر خط خطیِ شبنم فقط تو مسیر چشم منه

با قدمهای سریعش داره خط میکشه روی احساسم
نه!من اشتباه نمیکنم من اونو میشناسم
اما چرا اون مسیری که اون داره میره روبه نابودیه
بمون شبنم من به این طرز رفتن حساسم

کاری ندارم به اینکه الان کاری که خلافه میکنی
اما تو فقط داری یه دردوبه دردات اضافه میکنی
فکرمیکنی که آخر راهه؟نه!این فکر اشتباهه
بااین راهی که میری منم داری کلافه میکنی

خیلی دوس داری از امشب بهت بگن بی آبرو؟
خودتو توی چاه ننداز شبنم؛بیا برو…
تو چرا نمیخوای بفهمی حال منو؟…
من یه فشنگم که ممکنه هرلحظه شلیک شم تو پیاده رو

نگاه نکن به اونیکه تو ماشین داره بهت میخنده،
آخه من میدونم زمانی میفهمی چیا پشت این لبخنده
که:با احساس سیاهش و قلب بیمارش…
دل پاک و روح معصومتو به گلوله میبنده

"برگرد خونه شبنم حتی اگه تو تاریکی های اون خونه واست چراغی نباشه"
"برگرد اگه حتی تو اون خونه واسه آرزوهات کوچه باغی نباشه"
"برگرد اگه حتی تو اون خونه واسه واسه دفاع کردن از خودت شلاغی نباشه"
"برگرد حتی اگه به انتظار دیدنت آغوش داغی نباشه"

"برگرد شبنم"
"بــــــــرگرد"
"بــــــــرگرد"

برگرد نذار تو این مسیر اشتباه خوابت ببره
خیلی وقت ها داری هنوز،نزار کارازکار بگذره
خودتو دست ناامیدی نده به فرداها امیدوار باش
میگی زندگیت عین جهنمه؟خب باشه؛همین جهنّم بهتره!

باور بکن این آدم پراز کثافته کرم داره تنش
هرکاری حاضره بکنه تا،امثال تو ببیننش
اینم بدون بار بعد که بری دیدنش…
تورو ترجیح نمیده حتی به یه دکمه پیرهنش!

بعد امشب هربار که این لحظه رو یادت میاری
افسوس میخوری،خفّه میشی،هی میباری
گیرم هیشکی هم نفهمه قصد به انجام چه کاری داری
گیرم بری و بر گردی ولی باز آبروتو جا میذاری

«باورم نمیشد بریو دلمو پر بکنی از غم»
«باشه اشکالی نداره ولی تا صبح فریاد میزنم:
برگرد شبنم»

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

درباره‌ی سامان روانشادی

کار من نوشتن اشعاریه که به واقعیت نزدیک باشن یا اصلا کاملا حقیقی هستند... ترانه عاشقونه مینویسم اما اکثر ترانه و شعرام اجتماعی هستن!! گاهی هم به شیوه "اعتراضی". «از ترانه های شاد بیزارم»... سامان روانشادی (شکسته)