سنگ باران

رفتی خونه ی خدا خوشا به حالـــــت
دل غریبه چرا با خودت نبـــــــردی
مونده بوده قاب عکست توی دســتم
دل به تنهایی سپردن این چــه دردی
***
ذوق کردی کعبه ی خدا قـشنگِ
از همه جا زایران طوّاف کـــردن
چه سفید پوش شدی لباس احرام
چو فرشتگان به دل اشراف کردی
***
تو هوای عاشقی نقاب و بـــردار
آسمونی صاف و دلها سر مزارن
همه با هم کنج مسجد النبی رو
سر تصویرِ دل و جان می نگارن
***
حاج خانم دیدی اون صفا و مـــروه
چه سعادتی خدا که به تو بخشــید
سنگ بارون شیاطین ســــفر رو
با نگاهِ گرم تونم نمی باریــــــد
***
دور تا دور حرم نقاشی کـــــردن
با عبادت و درود و هر ســــرودی
با خدا راز و نیازی گفته قلبــــت
دل مراد تو گرفتی خیلــی زودی
***
دل گرفته چونکه رفتی بی خبر
غیر از این آسودگی حجت قبولِ
واقعا بگو هدف عبادتی بـــود
یا به خاطر گردش و جمع پولِ
***
یه حدیثی دل شنید از مردِ صادق
سالی رفتم کعبه رو ثوابی چیــدم
غیر من با شترو علی بن یقطیــن
توی خونه ی خدا کسی ندیـدم
***
چشم پوشی کن برو نیت کن امروز
خاطرات خیلی بد در مکه بستـــــی
خسته ای از این سفر بی من و تنها
جامِ زرینِ دلم یکجا شکســــــتی
***
جاسم ثعلبی (حسّانی) ۰۹/۰۸/۱۳۹۱

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/7905کپی شد!
433
۴