برگ

یه برگم ، خسته روی آب
پُر از دلشوره ی رفتن
یه حیرونم ، یه سرگردون
پُر از احساس دلکندن

یه دریاچه به زیر پام
یه جنگل پیشِ چشمامه
یه دنیا خاطره اینجا
تمام خواب و رویامه

دارم دل میکَنم اما
چقدر دلکندنم سخته
تمام آرزوم اینه
شاید تقدیر برگرده

یه عمر ،تقدیرم این بوده
بشم سقفی زیر بارون
برای اونکه تو جاده
شده سرگشته و حیرون

ولی حالا ، خودم اینجا
چه آسون گم شده راهم
چقدر ساده به دست باد
توو این دریاچه افتادم

دارم حس می کنم جنگل
برام دلتنگ و بی تابه
آخه تصویر هر برگش
به روی آب افتاده

همین دلبستگی خوبه
همین که با من یادش
برای حس همدردی
یه برگ دیگه ….. افتادش

ترانه سرا : سمیرا اکبرزاده

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/77983کپی شد!
1158
۵۱

درباره‌ی سميرا اكبرزاده

به هر چه می اندیشم جز تاریکی نمی بینم . اما بدان کودکم اندیشه ام را به خاطر تو صیقل می دهم و آنچه را که با قلم بر دار کاغذ رج می زنم به یادگار برایت می گذارم تا در گذر تاریخ ، نگاهت را روشن و راهت را پر از ستاره های امید نماید. آینده در دستان توست که کودک دیروز ، امروز و فردای ایرانم هستی