خواب
گاهی وقتا خواب میبینم که تو برگشتی دوباره
رد شده از ما زمستون زیر بارون بهاره
توی آغوش تو انگار من ی تیکه آسمونم
پرم از ابر وستاره تویی ماه مهربونم
من از این خوشی میترسم که همیشه بی دوومه
صبح ک بیدار میشم ازخواب جای خالیت روبرومه
نمیدونی که چه سخته توی کابوس بیداری
تو برام قصه نمیگی سررو شونم نمیذاری
کاشکی خورشید نمیومد کاشکی آفتاب نمی تابید
کاشکی اون ساعت زنگی تا ابد با من میخوابید
من همش کلافه میشم که تو این هوای وحشی
توی این دمای بیرحم تو چه پیرهنی میپوشی
منمو یه شمع مرده تویه این شبای پر درد
مگه بی گرمی دستات میشه چندتا برفو سرکرد