کینه
تک تک قصه های من
توو غصه هام تباه شد
خط به خط ترانه هام
پر از حسَ گناه شد
قسمت من از این کتاب
فقط یه صفحه کینه بود
تمام دلخوشیه من
اشکی که روش میشینه بود
یادش بخیر ، شعرای من
رها می شد توی کتاب
گاهی تمام ناله هام
برگی می شد به روی آب
توو این کتاب زندگیم
گاهی خوشی خسته می شد
گاهی یه رهگذر به من
یه کمی وابسته می شد
گاهی یکی تو قصه هام
عاشق بی اراده بود
گاهی شکستن دلم
یه کار خیلی ساده بود
بارون توی ترانه هام
یعنی نشون سادگی
یعنی بدون چتر باید
بری به جنگ زندگی
آفتابی بود هوای من
تا قبل از اینکه گُم بشم
تا قبل از اینکه بی دلیل
پر از یه حس کینه شم
کینه که مهمون دل
دیگه توو قصه جات نیست
توو بیت هیچ ترانه ای
کسی پی نگات نیست …