ته این قصه …..
برای من نمی خونی
کنارمن پریشونی
شبیه یه اسیرم که
شدم تو بغض زندونی
تو بی من راحتی اما
از احساسم نمی دونی
یه قلبی که پره عشقه
شد اینجا پات ،قربونی
توهرکاری کنی بازم
توی ذهنم، تومی مونی
ته این قصه، شیرینه
که فرهادش نمی مونی
***************************************
تورو خدا یکی کمکم کنه که اینقدر درگیر قافیه نشم
اینو ساعت ۱۰ چهارشنبه نوشتم ۷/۸/۹۲
ترانه کوتاهیه شرمنده
میخوام کاملا نقد بشه
لطفا