بلاتکلیفی !!
دلگیرم از این ساعتای ِ پوچ
خستم از این فکرای ِ تکراری
چشمات بستس روی ِ احساسم
راهی جلو پاهام ، نمی ذاری
محتاجتم ، درکش برات سخته
احساسمو ، نادیده می گیری
رفتار مغرورانتو اما
با منطق و ، سنجیده می گیری
از من جداشی ، بهتره واست
می ری سراغ دنج تنهاییت
با دود سیگارت ، رها می شی
اینه ، همون فردای رویاییت
درهای خوشبختی به روت بازه
من از ترحم ، سخت بیزارم
تصمیمتو قطعی بکن لطفا
من از بلاتکلیفی بیمارم
پایان این راهو ، تو روشن کن
می ری یا می مونی تو این خونه ؟؟؟
تفهیم کن اینو به احساست
این زن به پای تو ، نمی مونه !!!