تو که نیستی
تو که نیستی تا ببینی بی تو این خونه چه سرده
همه روزای بهاری پره دلتنگی و درده
تو که نیستی و ببینی این شب سرد و سیاهو
وقتی که ستاره ای نیست توی تنهایی ماهو
تو که رفتی این تباهی رویاهامو با خودش برد
اون گل یاسی که کاشتی تو سکوت خونه پژمرد
تو که رفتی همه دنیا مثل زندون و قفس شد
واسه این دل شکسته ام تنها یاد تو نفس شد
همه خاطرات دیروز،غم هر روز منو ساخت
لحظه های دوری از تو، تو رو ساده یادم انداخت
تو که نیستی و ببینی بی تو این دوری چه سخته
غم لحظه های بی تو، دلمو بدجور شکسته
تو که نیستی و ببینی این شب سرد و سیاهو
وقتی که ستاره ای نیست توی تنهایی ماهو
موضوع ترانه مثل کار قبلی منه،می دونم تکرار موضوع و احساس تو ترانه نویسی مناسب نیست اما وقتی دلگیر و دلتنگ کسی باشی که نیست ناخودآگاه می نویسی…امیدوارم دیگه تلخ ننویسم
خوشحال میشم نظرتون رو بدونم