در گیر دل
بیشتر از تمام لحظه های رفته حضورت را دلتنگی میکنم …
گاهی حس می کنمت ..!؟؟
نمی دانم این همان لحظه هائیست که تو نیز چون من پریشان فقدان حضور مرا داری..؟؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رفیق هم ترانه منتظر حضور نازنینتون هستم ..
ـــــــــ ــــــــــــــ ـــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــ
درگیر دل شدم … بی دین و بیخدا
سرگشته جنون … از کوی تو جدا
از تو خبر نبود … دلتنگ تو شدم
من سوی تو اسیر … سر می بری کجا
محرم راز تو … حالا غریبه شد
خلوت نشین دیر … این حال و روز چرا
راه من و تو از ، دنیای عشق جداست
تزویر می کنیم .. هم من .. هم شما
دیگه بسه تو رو خواستن ، نوازش های پر احساس
تو سردی و نگاه تو ، نمیشم بیش از این حساس
این نوبهار عمر .. میهمان رفتنی است
در خواب غفلتیم .. پیری رسد ز راه
باید جدا شویم .. گویا زفکر هم
انصاف نباشد این … رفتار بین ما
شمعی رفیق مه .. پروانه ایی که سوخت
گل بر پیکرش نشست … بر هیچ شده فنا
حالا گذشت ز آن حال و هوای عشق
چشمی به راه توست …سر می بری کجا
دیگه بسه تو رو خواستن ، نوازش های پر احساس
تو سردی ی نگاه تو ، نمیشم بیش از این حساس
دنیا برای ما مهر وفا نداشت
در بند آن شدیم از قید هم رها
درگیر دل شدم .. درگیر تو ببین
وقت سفر رسید … خاموش و بی صدا
… حسین خزایی