حصر خود ساخته…
اول از همه خوشحالم که نه این دنیای مجازی نه این آکادمی و نه هیچ چیز دیگه , که تنها وجود دوستان خوبی مثل شما باز هم من رو به سمت اینجا کشوند و در این میان ممنونم از دوسته خوبی که شوق سرودن رو دوباره به من داد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه دیوار میسازم از جنس سنگ
که دیوار , چینه زمانم بشه
بشینم میونش برای ابد
یه دیوار که کل جهانم بشه
یه دیوار که مرزم بشه با همه
تا باور کنم آخرین آدمم
که حتی تو این حصر خود ساختم
بدونم که تو بهترین حالمم
بشینم تنِ سردِ دیوارو من
پر از رنگ رویای زیبا کنم
رو دیوار زندون تنهاییام
جهان جدیدم رو بر پا کنم
جهانی بسازم که تووش ما بشیم
نه که هر کدوم باشیم از هم جدا
یکی بیدلیل اینجا شاهزاده شه
یکی کل عمرش رو باشه گدا
نباشه دیگه سهم هیچ کودکی
جای شادی و خنده طعم یه جنگ
جای مهر مادر نشه سهم اون
تن سخت و بی روح و سرد یه سنگ
دیگه نشکنه حرمت آدمی
به زندون بی مرز تسلیم بشه
نذارن به هر جایی می خواد بره
جهان به هزار تیکه تقسیم بشه
نشستم تن سرد دیوار و من
پر از رنگ رویای زیبا کنم
تن سرد دیوار ترک میخوره
تا کابوس و بازم تماشا