شعری برای یک عکس
یه عکسی دارم از ساحل
که توش دریا هم آرومه
یه بادی می وزید آروم
که از موهات معلومه
منم اونجا ، کناره تو
نشستم ،شونه به شونه
که دستامم ، گره خورده
به دستات ای گل پونه
و یک قاب و کمی دیوار
که واسه ما شده خونه
ولی از حال این عکست
کسی ،چیزی نمی دونه
هزاران حرف ناگفته
توی این قاب، می مونه
نمی بینه کسی ،عشقی
که پشتش آرزومونه
و چشمای نجیبت که
یه عمره آبرومونه
همه دنیا که محو توست
ببین دریاشم آرومه
منم هستم کنار تو
و این دنیا چه می دونه
که عشقت تا ابد هست و
همیشه خوب می مونه
همه عکسای من با تو
پر از آواز و بارونه
بدونه ابر هم باشه
تو چشمات رنگ بارونه