حسودی …
حسودیم میشه به اونی
که این روزا تو انگشتات
می گیریش و اونم با عشق
میاد این جاده رو همرات
حسودیم میشه به عطرش
که هرجایی تو باشی هست
به الکل احتیاجی نیست
شدی با بوی عطرش مست
حسودیم میشه می بینم
لبش ، هم مرز لب هاته
به جای همسرت، اونه
که هستی بخش شب هاته
نمونده بین ما حرفی
به جز ….بازم تو برداشتیش؟؟؟؟؟
نه عشقم ،کار من نیستش
خودت تو سطل انداختیش
دوباره طعنه و تهمت
دوباره سردیه خونه
دوباره حسرت مردی
که حسم رو نمی دونه
خیالت تخت شد رفتم ؛
از این بن بست هرروزه ؟!!
تو باش و نئشه ی سیگار
با فردایی که می سوزه ..