قنوت سجاده
صدای پای مرگ توی این شعر
صدای ناله ی دردی که پیره
قنوتِ مبهمِ سجاده می گه:
خدا، یک روز دستاتو می گیره
کشیده آسمونو با تِمِ اشک
توی چشمای غمگینِ یه عاشق
با دستاش داغ اندوهی کشیده
میون قلب حساس شقایق
سراغ قلبای سنگی اگر رفت
می ذاره واسشون سنگ تمومی
که مثل سنگواره زینتی شن
اسیر نحسی و محکوم شومی
خدا بالای شهر قصه یک روز
دلای بی خدا رو می سوزونه
خیال کردی نمی دونه چی می خوای؟
خدایی که همه چیزو می دونه
نمی دونم کجای زندگی مُرد
عذاب درگریز از دست وجدان
اگه وجدان دروغه، پس بگو ما
یه نسلِ رو به بادیم و گریزان
تو این وادی نمی شه زندگی کرد
جلوی چشمِ تنگِ قوم نامرد
برای زندگی صد بار مُردیم
کشیدیم آه سردی با دلی سرد
بدون باید بترسی از کَسی که
خدا دار و ندارِ زندگیشه…
خدا حامی دل های شکسته ست
طرفدار دلای زخم و ریشِه
اگه عشقِ خداوندو ببینی
دلت بی انتها آروم می شه
از کتاب یک جفت پای دار