یکی بود…یکی نبود
طرح آغاز یه قصه یکی بودیکی نبوده
یکی بود منه صبور یکی نبود بنده ی دوده
مرد من حبابی از هوای مسمومه دروغه
چشمای میشی اون برقی نداره بی فروغه
اونی که می گفت باهاتم تا تموم ته جاده
اونی که توو پرسه هامون میومد پای پیاده
توو میونبرای جاده تازه فهمید توو سرابه
گریه هام برش نگردوند ندونست برام عذابه
آره مرد من دیگه یکی نبود قصه هام شد
شرح اعتیاد اون زخم کبود قصه هام شد
مرد من اسیر تریاک و کراک و اعتیاده
می سوزه زخم دل از تیزیه شیشه وقتی شاده
یکی بودم که می خواست ما بشه با یکی نبودم
چمدونم پره جاده های بکره از وجودم
میرم از قصه ی تلخی که کشونده تا جنونم
آخرش مونده من و خدا و بغض چمدونم
رها