آدم بـــرفی
تو این گرمای تابستون یه ترانه ی زمستونی می چسبه مگه نه ؟؟؟؟!!!! :)
————————-
یه آدم برفی اینجا توی خونه س
که هر شب با خودش درگیر میشه
ازین تکرار در تکرار ِ بی تو
ازین سرمای سنگین سیر میشه
می خواد شهریوری شه تو زمستون
که کم کم آب شه چیزیش نمونه
تنش یخ کرده از بس سرده دستات
همش بی تاب یه آتشفشونه
خودش رو توی تابستون کشونده
ازون سالی که ماه بهمنش نیس
از اون لحظه داره از دست میره
که شالت دیگه دوره گردنش نیست
——————-
یه آدم برفی سردم ، که گرماتُ نفهمیدم
یه موجود اضافی که ، به دنیای تو چسبیدم
پر از سرمای دی ماهم ، پر از آتیش مردادم
یه فصل گنگ و ناجورم، که تو سال تو افتادم
——————-
یخ من آب میشه دیره اما
تو رو از دست دادم دورِ دوری
دارم تحلیل می رم تو نبودت
میون اینهمه لبخند زوری
کسی حال منو اصلا نفهمید
منی که تو خودم محدود میشم
یه آدم برفیِ پیرم که دائم
به دست تو دارم نابود میشم
تمامم بی تو داره ذوب میشه
دارم از دست می رم باورم کن
یا برگرد و منو از نو بسازم
یا این سرما رو فصل آخرم کن
-
سلام آقای خیراللهی عیدتون مبارک :-) اگه توو ترانه تون جای برف بستنی ای، شربتی، یخ دربهشتی، چیزی داشتید بیشتر میچسبید ;-)) ترانه ی دلنشین و روانی ازتون خوندم فقط توی بندسوم "بهمن" خوب جا نیفتاده بود. به امید موفقیت های بیشتر. ((سعادت نصیبتان))