نخل سوخته

چه پاییزی شده چشمای خیست،جهانم خیسه امروز از نگاهت
با اینکه شرجیه حالم ولی باز،یه نخل نیمه سوختم سر راهت

که تو آرامش بعد یه جنگه،یه گوشه ساکت و غمگین تو جاده
روی ویرونه ی شهری نشسته،که واسش برگای سبزشو داده

چشات خیسه هنوزم از خلیجی،که موجاش خون برگارو می آورد
تو قلبم از سکوتت ترکشی خورد،که منرو تا یه فریاد ساده میبرد

"بخون مادر بخون شاید بتونم،
لالایی واسه این برگا بخونم
بخون مادر بخون از مرگ برگا،
که تاریخو من از اشکات بدونم"

یه روزی مردی بود که روی ساحل،با پاهای خودش آروم قدم زد
ولی امروز براش پایی نمونده،همون پاها یه تاریخو رقم زد

یه مادر مثل نخلی دل شکسته،هنوزم چش به راه برگی مونده
که نایی واسه برگشتن نداره،آخه سبزیشو خمپاره سوزونده

چه بارونی شده نگاه خستت،تموم قطره هاش لبریزه خونه
هنوزم نخل غمگین کنج جاده،به یاد اونروزا آروم میمونه

"بخون مادر بخون شاید بتونم،
لالایی واسه این برگا بخونم
بخون مادر بخون از مرگ برگا،
که تاریخو من از اشکات بدونم"

امید منتظری

https://www.academytaraneh.com/71973کپی شد!
804
۳۹

  • شریف @};- :-) @};-
  • نیلوفر علی اکبری بسیــآر زیبـــآ @};- =D>
  • مجید شمس سلام برادر امید فیسبوک خوندم دیروز کارتو زیباس ولی به شخصه ارتباط زیادی نگرفتم با این یکی ترانت :-) هر دو میدونیم که قرار نیس همیشه مخاطب با کار ارتباط بگیره ، پس این ایرادی بر ترانه خوب شما نیس @};- که تو آرامش بعد یه جنگه،یه گوشه ساکت و غمگین تو جاده روی ویرونه ی شهری نشسته،که واسش برگای سبزشو داده اگر جاده رو دو خط موازی فرض کنیم ، فکر نمیکنم بتونیم گوشه در نظر بگیریم براش !! موافقم با دوست عزیزمون که آرامش بعد جنگ تعبیر چندان خوبی نیس ، شما خرمشهرو در نظر داری و شهر آزاد شده ، اما این نمیتونه آرامش بخش باشه لااقل برای همون مادری که منتظر بچه هاشه @};- امید جان شما داخل این بند تناقض ایجاد کردی ، این نخل یا همون مادر ، میتونس تو بند بعدی بره روی ویرونه شهر بشینه ، اما ذهن مخاطب نتیجه گرفته که نخل کنار جاد ه س!! یه روزی مردی بود که روی ساحل،با پاهای خودش آروم قدم زد ولی امروز براش پایی نمونده،همون پاها یه تاریخو رقم زد این بند شما با همه زیبائیش ، مناسب نبود حضورش و نمیتونه با سایر بندها هم تراز بشه گرچه در موضوع مشترک با نگاه شماست اما بیان و تصاویر مثله تکه ای از یک پازل دیگه بودن @};- موفق باشی دوست خوبم
  • مجید صادقی سلام امید جان آفرین خیلی قشنگ بود مرسی =D> =D> =D>
  • حسین خزایی ه مادر مثل نخلی دل شکسته،هنوزم چش به راه برگی مونده که نایی واسه برگشتن نداره،آخه سبزیشو خمپاره سوزونده چه بارونی شده نگاه خستت،تموم قطره هاش لبریزه خونه هنوزم نخل غمگین کنج جاده،به یاد اونروزا آروم میمونه @};- @};- @};- @};- @};- @};-
  • الهه صادقي “بخون مادر بخون شاید بتونم، =D> =D> لالایی واسه این برگا بخونم بخون مادر بخون از مرگ برگا، که تاریخو من از اشکات بدونم... =D> =D> ======================= سلام برادر بزرگوارم...خيلي ترانه تون رو دوست داشتم و به دلم نشست. احساستون در امان حق. @};-
  • سید ایمان پورحسینی درود @};- @};- @};- @};- :-)
  • احمد احمدی سلام آقای منتظری خسته نباشید زحمت کشیدید درود خب نقد کنیم... مصرع اول بسیار تشبیه های زیبای داشت و خوب شروع شد اما بلافاصله اینجا: " جهانم خیسه" کارو کلیشه ی کرد و بنظر من ضربه زد به مصرع اگه دقت کنید " یه نخل نیمه سوختم سر راهت " شکست وزنی داره! اما بنظر من توی ترانه این چیز ها مجازه بیت بعدی فرمودید آرامش بعد جنگ!؟ که واقعا بی معنی بود چون آرامش قبل از طوفان و ماجراست! بعد از جنگ هم اگر سکوتی هست از بهت زدگی و شکه شدن هستش نه از حسه لطیف و رویایه آرامش!!! همچنین فرمودید روی ویرونه ی شهری نشسته که واسش برگای سبزشو داده! طوری که انگار غنیمتی بدست اورده! حسه فدا شدن یا از دست دادن انتقال داده نشده بلکه حسه تملک! یک شهر ویرونه در مقابل برگ های سبزش! که این بی معناست همچنین در ابتدا فرمودید " غمگین تو جاده " سپس فرومدید " روی ویرونه ی شهری " و شخصیتو هی جا به جا کردید که با عقل جور در نمیاد و فرض ناپذیر بود! به بُعد های مکانی توجه کنید! بیت بسیار ضعیفی بود در بیت بعد باز هم میگید " چشات خیسه " و تکرار و تکرار و تکرار... و پر کردن بی فایدس که جذاب نیستن اصلا همچنین " تو قلبم از سکوتت ترکشی خورد " ضعف تالیف داره که!! شما اگه میگید قلبم ( قلب من) باید با نشانه های خودتون فعل رو ببندید !!! یعنی ترکشی خوردم( من خوردم)!! نهاد شما قلب نبود که میگید ترکشی خورد! این چیز های ابتدای گاهی برای همه مشکل ساز میشه باید روشون دقت کرد آقا امید و یک چیز دیگه اینکه بنظرم " منرو" یک ترکیب اشتباس و گوشو اذیت میکنه یا منو یا من را درسته! باز هم بیت بدی بود توی بند اصلی بخون مادر بخون.... وزن مشخصا عوض میشه! اشتباه نیست اینا بازم بنظر من! و عیبی نداره! اما واسه شما که عیب داره!؟ نه؟! پس چطور دقت نکردین! همچنین از نظر معنا ضعیفه و بی ارتباط به این دلیل که شما از مادر تقاضای خوندن دارید سپس مصرع بعدی میگید بخون شاید من بتونم لالای بخونم! اینکه هر دو قراره بخونید یکم عجیب شده بیت بعدی " یه روزی مردی بود.." شاه بیت این ترانس و بسیار خوشم اومد! اما بصورت یک چیز ضائد و خارج از طرح داستان مثل یک آگهی بازرگانی خوب ، پخش میشه! برای شما که بی سرو ته نبودن داستان ها مهمه! چرا همچین چیزی باید رخ بده! خب این مرده قصه ی بیت ما چی شد؟ چطور پاشو از دست داد؟ کی بود ؟ به برگا ربط داشت؟ نداشت؟ از کجا اومد؟؟؟ باز هم میگم من به شخصه متوجه میشم که اینا برای قوی تر کردن ترانه مهمه و باعث نزدیک شدن مخاطب به داستان میشه! اماااا واسه شما که این ها نقص حساب میشه چرا دیگه؟؟ چرا دقت نکردید.... بیت بعد "یه مادر مثل نخلی.." اینجا پایین ترین نقطه ی ترانس! هر چقد انسان فکر کنه نمی تونه وجه شبه مادر و نخل رو توی چشم انتظاری برگ پیدا کنه!!! توی طبیعت، توی دنیا، نخل چرا باید چشم انتظار برگش باشه! ؟؟؟ از دیدن چی الهام گرفتید ! وجه شبهش چی متونه باشه؟ خب اگر بخواهیم باز طبق قواعد نقد شما ادامه بدیم باید پرسید : برگها چی بودن!؟ درسته؟؟ اما بنظر من این ها همه حق ترانه سراست! و هیچ ربطی به بقیه نداره! چون برداشت از هنر آزاده و هنرم از کثرت معنی بی معناست همیشه... این ها پایه و اساس هنره و هیچکس نمی تونه با قواعد خودش تغییرشون بده... بگذریم از اینکه تشبیه شدن شهدا به برگ اصلا چیز خوشایندی نبود( بنظرم به خود نخل تشبیه میشدن استوار تر بود) در کل از طرح جدیدی که داستان داشت لذت هم بردم خوب بود که ترانه مراعات نظیر داشت اینها نقطه ی قوت بود همچنین تصویر سازی بالا بود (هر چند متناقض) امیدوارم ناراحت نشده باشید من فقط خواستم با خط کش خودتون شمارو بسنجم شما دوست من هستید آقای منتظری موفق باشید
    • امید منتظری خوب اول سلام در مرحله بعد مرسی که دقیق خوندی و روی کار فکر کردی و در آخر جوابیه: ما وقتی که قرار هست تشبیهی بیاریم در کار دلیلی نداره اون دو خیلی به هم ربطی دارند فقط اتفاقی که به صورت طعنه آمیز امکان داره بین این دو موجودیت یک کار رخ بده میتونه پل ارتباطی باشه در واقع حهان خیسه اشتباه تایپی بود و چون سایت دیر به روز میکنه ویرایشات رو دست بهش نزدم و خودم هم وقتی منتشر شد فهمیدم اون در واقع "چه پاییزی شده چشمای خستت،جهانم خیسه امروز از نگاهت" و در اینجا کاملا معنا دار میشه و من قرار نیست خودم رو در ترانه جای بدم من تعمیمی از یک جامعۀ مدنی رو داشتم به یک جامعۀ آماری کوچک که من نشانگرش هست و جهان به دلیل اشک خیسه منظورم باران هست نخل نماد بارزی از مردم جنوب که در جنگ متاسفانه واقعا سوختند رو داره و شهر ویرون خرم شهر هست که راههای اصلی که همون جاده هست از کنارش رد میشن و وقتی میگم نخل نیمه سوخته سر راهت توی جاده نشسته و بعد روی ویرونه های شهر نشسته به این معناست که یک نخل نیست برادر من یکی چشم انتظار عزیزش در کنار جادست و یکی داره روی ویرونه های شهر دنبالش میگرده و پر واضحه که به طور خاص منظورم مادرهاست که بعد دوباره بهش اشاره کردم که باز بشه بله عزیزانی که در راهه آزادی شهرشون جان باختن مثل برگهای این نخلهای سوخته هستند که کاملا واضحه چرا اینو گفتم آرامش بعد از جنگ چه ربطی به آرامش قبل از طوفان داره منظورم سکوت مطلق و نبودن صدای تیرو ترکش و خمپارست چشات خیسه از خلیجی هیچ ربطی به اون خیسیه اول نداره و معانی مختلفی دارند البته حق داری میشد عوضش کرد تا زیاد گوش نشنوتش و باعث خستگی شنونده بشه چه پاییزی شده چشمای خیست،"جهانم خیسه امروز از نگاهت" با اینکه شرجیه حالم ولی باز،"یه نخل نیمه سوختم سر راهت" این دو بخش که علامت زدم رو بخونید اگر هجاهاش زیاد بود یا وزنش تغییر داشت بگید و بگید چرا میگید شکست وزنیه قلبم ترکش خورد قبلا اشاره مستقیم بهش دارم گفتم من منظور شخص حقیقی نیست تعمیم از یک جامعست سکوت عزیز پرپر روی دستاش انگار ترکشی هست توی قلبش و باعث فریادش میشه اولا منو وزن رو بهم میزنه و من را دو زبانی ایجاد میکنه و قبول دارم خودم از این واژه خوشم نمیاد اما کاریش نتونستم بکنم چون هیچوقت با ویرایش موافق نیستم "بخون مادر بخون شاید بتونم، لالایی واسه این برگا بخونم بخون مادر بخون از مرگ برگا، که تاریخو من از اشکات بدونم" پر واضحه که منظورم مام میهن هست شما شخص منو چرا نگاه کردید این من نیستم من فقط راویم که از زبان قومی مینویسم لالایی واسه این برگا بخونم مشخصه که بر سر مزارشون مرثیه میخوانند و باز در آخر تعریف رو با اینکه بخون از مرگ برگا،که از اشکات تاریخو بخونم.پس دونستیم که مادر که مام وطن هست تاریخو برام میخونه که از دردش بتونم برای عزیزم لالایی بخونم با این تاریخ و بازگو کردنش بازهم به طور عام نه خاص خودم وزنش مشخصا باید فرق کنه چون ترحیعبنده کاره و اگه بابقیه تفاوت نداشته باشه یکنواختی خسته کننده میشه برای مخاطب مردی که پاهاش تاریخ رو رقم زده تاکیدی به بازگو شدن تاریخه و اینکه چه معصومانه از بین رفته و مادری که دیگه مستقیما دارم فریاد میزنم بابا اون نخله همون مادرست و بچش همون برگه که از ساقه و ریششه و شباهت مادر به نخل همیشه سبز بودنش.رویشش در زمینهای گرمسیری که نشان دهنده خون گرمیه مادر داره و خرما میوشه که منظور شیرینیه بچه هایی که پرپر شدن رو داره و تمبری بر خرم شهر و و و و اگر من مادرهارو به نخل تشبیه کردم چون من در آرامش بعد از جنگی که یک نخل نابود شده اما هنوزم سرپاست و اینکه برگهاش با اینکه ریخته با اینکه سوخته با اینکه ناراحته اما هنوز سرپاست پس این نخله که اون برگهارو پرورش داده امیدوارم منظورم رو رسونده باشم بدرود
  • فریبا رستگار یه روزی مردی بود که روی ساحل،با پاهای خودش آروم قدم زد ولی امروز براش پایی نمونده،همون پاها یه تاریخو رقم زد یه مادر مثل نخلی دل شکسته،هنوزم چش به راه برگی مونده که نایی واسه برگشتن نداره،آخه سبزیشو خمپاره سوزونده =D> =D> سلام ممنون ازترانه ی ززیباتون،خیلی خوب بود @};- @};- @};-
  • روناک عساری سلام آقای منتظری @};- ترانتون مثه یه فیلم جلو چشمام اومد =(( =(( چقد این بیت رو پسندیدم 8-> یه روزی مردی بود که روی ساحل،با پاهای خودش آروم قدم زد =D> =D> ولی امروز براش پایی نمونده،همون پاها یه تاریخو رقم زد =D> =D> لایک تقدیم شما دوست شاعر @};- @};-
  • امین بهاری زاده سلام ترانتون رو چندین بار خوندم و باید بگم بسیار زیبا و پر احساس بود با ساختاری محکم، واقعا لذت بردم. به شما به نوبه ی خودم تبریک میگم. آفرین =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};-
  • علیرضا محرابی یه دنیا زیبا بود یه روزی مردی بود که روی ساحل،با پاهای خودش آروم قدم زد ولی امروز براش پایی نمونده،همون پاها یه تاریخو رقم زد @};- @};- @};-
  • احمداکملی یه روزی مردی بود که روی ساحل،با پاهای خودش آروم قدم زد ولی امروز براش پایی نمونده،همون پاها یه تاریخو رقم زد @};- درود بر تو دوست من که تصاویر عمیقی رو خلق کردید. @};- درود به همه ی جنوبی های سر افراز و همه ی جانباز های سربلند @};- ترانتون منو منغلب کرد =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D>
  • نیما پیر باوقار آخه من چی بگم امید عزیز باور کن اشک تو چشمام جمع شد وقتی می خوندم و به این قسمت رسیدم: یه روزی مردی بود که روی ساحل،با پاهای خودش آروم قدم زد ولی امروز براش پایی نمونده،همون پاها یه تاریخو رقم زد :-( من دوست دارم همیشه بشینم بار ها و بارها ترانه هات رو بخونم برادر آفرین واقعا زیبا بود @};- @};- @};-
    • امید منتظری واقعا نمیدونم چی بگم نیما جان با خوندن نظرت دلم ریخت این حرفت هم خوشحالم کرد چون کارم مسیرش درست بوده هم ترسوند چون مسئولیتم روز به روز داره بیشتر میشه در برابر مخاطبم و نوشته هام
  • سامان جاويدان امید جان بازهم زیبا خوندمت داداشم عادت کردم کارای زیبا ازت بخونم . لایک @};- "بخون مادر بخون شاید بتونم، @};- لالایی واسه این برگا بخونم @};- بخون مادر بخون از مرگ برگا، @};- که تاریخو من از اشکات بدونم" @};-
  • ديانا سكوت =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> سلام :-) @};- "بخون مادر بخون شاید بتونم، لالایی واسه این برگا بخونم بخون مادر بخون از مرگ برگا، که تاریخو من از اشکات بدونم" =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> لایک @};-
  • مریم دهقان ترانه ی خوووبی بود @};- =D> @};- =D>
  • میلاد ببری بسیار زیبا بود @};- @};- @};-
  • یاسمن شکفته چشات خیسه هنوزم از خلیجی،که موجاش خون برگارو می آورد تو قلبم از سکوتت ترکشی خورد،که منرو تا یه فریاد ساده میبرد @};- @};- سلام... موضوع ناراحت کننده بود اما ممنون، خیلی زیبا بهش پرداختین موفق باشید
  • فریبا سید موسوی آفرین خیلی خوب بود @};- "بخون مادر بخون شاید بتونم، لالایی واسه این برگا بخونم بخون مادر بخون از مرگ برگا، که تاریخو من از اشکات بدونم =D> =D> =D> =D> =D> =D> @};- @};- @};- @};- @};-
    • امید منتظری واقعا ترکیبندشو اذیت شدم تا نوشتم چون دلم راضی نمیشد بنویسم خیلی خودم باهاش غصه خوردم و تصویرشو بارهاو بارها واسه خودم تجسم کردم
  • صادق شيخي كار قشنگي بود مخصوصا تصاوير خوب،محكم و مستقيمي داشت..موفق باشيد @};-
  • وحید شعبانی آفرین امید عزیز.