بشکن

بشکن سکوتو … وقتشه … حالا
حالا که بغض و غصه باهامه
حالا که تا از چشم تو میگم
دنیا مخاطب غزل هامه
بشکن سکوتو … شک نکن … بشکن
حالا که می دونم پُری از درد
دل دستته پس حکم لازم کن
لعنت به هرکی حکمتو رد کرد !
نبضم هنوزم میزنه … بشکن
حیفه ته این قصه هم بد شه
حیفه که ضرباهنگ نبضه من
بی دست تو یه سوت ممتد شه
ای کاش مشد لحظه برگرده
یک بار … نه … صد بار هم بس نیست
دیروزِ با تو بهتر از فرادست
فردای من بی تو مشخص نیست .
" خندیدنت به اشک های من
چیزی شبیه بغضه کابوسه "
از بس که خانومی نمی خندی
وقتی لبام دستاتو می بوسه
بشکن سکوتو وقتشه بشکن
وقتی بگی دنیا برام امنه
مثله شبایی که من آرومم
چون چادرت رو آسمون پهنه

https://www.academytaraneh.com/71964کپی شد!
797
۳۰