کلامِ آخرین
تو سکوتِ محضِ هَر شب ؛ تو کلامِ آخرینی
واسه قلبِ خسته از غم ؛ تو همیشه بهترینی
میونِ درد دلا و ؛ غربت فاصله هامون
مثِ بارون میچکی تو ؛ رو تنِ لختِ بیابون
وقتی شونه هام خمیده ؛ وقتی روحم بی قراره
یادِ تو بذر امیدی ؛ توی قلب من میکاره
تو انقد خوبی که گاهی ؛ با بدیم دمساز میشی
برخلافِ آدمایِ دورِ من ؛ همراز میشی
وقتی من قِبلَمُو هر شب ؛ با ستاره ها میچینم
حتی گاهی اشتباهی ؛ رو به ابلیس هم میشینم
تو مثِ نوازشی گرم روحمو تسکین میدی
چشماتو میبندی اون دم؛ با وجود اینکه دیدی
ولی ما ؛ با چشم بسته؛ تو اسارت زمینیم
جای خوبی ؛ تو بدی ها ؛از همه سبقت میگیریم
چی بگم؛ از چی بخونم؛ تو خبر داری از اینجا
میدونم تو هم غریبی تویِ این بازی دنیا …
" مریم جعفرزاده "