پرنده
بالهامو وا کردم برم،نچین پرای خسته مو
از این قفس بذار برم،وا کن درای بسته رو
میخوام برم اونجایی که،پرنده ها درخت دارن
لونشوونو رو کنتورِ،برقای شهر نمیذارن
دیگه برام قفس شده،تموم این شهر شلوغ
اینجا که کفتراش شدن،جَلدِ یه برجِ بی فروغ
"من از خودم خسته شدم،
خط میکشم دور خودم
بذار برم،بذار برم،
از این قفس خسته شدم"
ترس من از روزیه که،به این قفس عادت کنم
خودمرو با خیالِ یه،درخت پیر راحت کنم
اما بشینم رو یه سیم،آدمارو نگاه کنم
با کشتن آرزوهام،دوباره اشتباه کنم
بذار برم اونجایی که،قفس برام افسانه شه
صدای باد،شر شر رود،برام مث ترانه شه
"من از خودم خسته شدم،
خط میکشم دور خودم
بذار برم،بذار برم،
از این قفس خسته شدم"
امید منتظری